سال تحویل ساعت 8 و نیم شب بود رفتیم خونه آقا جون و سال تحویل رو اونجا بودیم.
به اولین کسی که سال نو رو تبریک گفتم تو بودی جیگرم داشتی سوپ خوشمزه ای که واست پخته بودم میخوردی . متاسفانه از سفره هفت سین که شما کنار سفره باشی عکس ندارم چی بگم ولّا این آقا جون خیلی بی ذوق شده خیلی ازش دلگیرم خیلی جاها که باید حوصله داشته باشه نداره و نیومده عکست رو کناره سفره بگیره منم که دست تنها نمیتونستم . البته بی انصاف نیستم خیلی جاها هم کمکم میکنه که بازم ممنونم اش.
هفتمین شب از عید هم دامادی دایی بود خیلی خوش گذشت ولی حیف که شما یه خورده اذیت شدی .ولی عوضش روز قبل که خونه آقا جوشکار بودیم کلّی واسه همه رقصیدی و همه قربون صدقه ات میرفتن.
امروزهم 13 عید بود با عمو محمود و عمه نجی و عمه معصوم رفتیم باغ خوب بود تو هم دوس داشتی توی خاکها بازی کنی ولی چون اولین تجربه باغ رفتنمون بود با تو گلم،یه کوچولو راحت نبودم . همه باذوق کردنت ذوق میکننه (عاطفه زهرا عمه نجی عمه معصوم آقا جون و مامانی و محمد)در کل خوش گذشت عزیز مامان
اینم از عکست نفسم ان شاالله سال خوبی واست باشه
و این هم از این دنونای خرگوشیت صبح توی خواب ازت گرفتم
امشب میریم مراسم عزاداری .پسر خوبی باشی مامان جون باشه .....
نظرات شما عزیزان: